کلاس اول خواندیم ” آن مرد در باران آمد ” …

اکنون می فهمیم تا آن مرد نیاید باران نخواهد آمد …


چه انتظار عجیبی! تو بین منتظران هم، عزیز من، چه غریبی!

عجیب تر كه چه آسان، نبودنت شده عادت، چه بی خیال نشستیم

نه كوششی نه وفایی

فقط نشسته و گفتیم: خدا كند كه بیایی ...!


شاید آن روز كه سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید كرد.

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.

باید این طور نوشت: چه شقایق باشد، چه گل پیچك و یاس،‌ جای یك گل خالیست،

تا نیاید مهدی، زندگی دشوار است.....


شب نیست كه آهم به ثریا نرسد

از چشم ترم آب به دریا نرسد

می‌میرم از این لحظه كه آیا روزی

دیدار به دیدار رسد یا نرسد.


خوشا به حال آنان كه دركلاس انتظارحتی یك جمعه هم غیبت ندارند.